گیل رسا / مائده فلاحتکارضیابری: در روزهایی که صدای انفجار و تهدید، از همین نزدیکیها شنیده میشود؛ دلنگرانی، اگرچه راهش را به خانهها باز میکند، اما مردم گیلان سر خم نمیکنند. جمع خانوادههای گیلانی با همان لبخندها و عادتهای قدیمی سر سفره نشستهاند. نان هر روزی، چای عصرگاهی، خریدهای روزانه و حتی نشستهای خانوادگی همچنان برقرار است؛ چراکه مردم این دیار به اقتدار حامیانشان ایمان دارند.
پدران هر روز با اطمینان به محل کار میروند. مادران خرید خانه را انجام میدهند. جوانان با دوستانشان به کافهها و پارکها سر میزنند. بازارها، هرچند شاید گاهی با نگاهی نگران به اخبار، اما همچنان قلب تپنده شهر هستند. هیچکس اجازه نمیدهد تاریکی، چراغ امید و زندگی را خاموش کند؛ گویی باور همگی همین یک جمله است: «تا این سپر محکم هست، جایی برای ترسیدن وجود ندارد.»
نیروهای نظامی و انتظامی، بیصدا و پرتلاش، شبانهروز پشت خاکریز همین شهرها ایستادهاند. شاید خیلیها چهره آنها را از نزدیک نبینند، اما همه توجه دارند: که اگر امروز کسی با خیال راحت برای خانه خرید میکند یا شب با آرامش میخوابد، به خاطر دستان شبزندهدار و چشمان بیدار کسانیست که خودشان را سپر بلای مردم کردهاند.
گیرم که صدای جنگ تا نزدیکی خانهها آمده؛ باز هم سفرهای جمع نمیشود، عطری از ناامیدی در هوا نمیپیچد. حتی کودکان، میان خندهها و بازیهایشان، ناخواسته معنای امنیت را به چشم دیدهاند: امنیتی که فقط با اقتدار و تدبیر همین نیروها بهدست آمده است.
اما این روزها، یک ویژگیِ دیگر نیز در بین مردم پررنگتر شده: امید. امیدی که نه فقط به امروز، بلکه به فردایی روشنتر بسته است. مردمی که باور دارند آمدهاند تا زندگی کنند، نه که تسلیم شوند؛ مردمی که راه امید را از میان صدای گلوله هم پیدا میکنند؛ که میدانند این سرزمین به سربازی و ایمان سربازهایش زنده است.
در گیلان، تصویرِ اقتدار و زندگی عادی کنار هم، معنای تازهای یافته است. مردمی که پشتشان به سپر نامریی اما استوار نیروهای نظامی گرم است، هر روز را با لبخند آغاز میکنند و با امید به آینده به پایان میرسانند. اینجا، امید هنوز زنده است؛ حتی در دلِ جنگ.





ثبت دیدگاه