گیل رسا_مائده فلاحتکارضیابری؛ گاهی تاریخ را که ورق میزنی، صدایی آرام از لابهلای صفحهها بیرون میآید؛ صدایی که نه فریاد است و نه نجوا. صدایی شبیه قدمهای زنی که آرام راه میرود، اما هر قدمش جهان را تغییر میدهد.
این روایت، قصهی همین زنان است؛ زنانی که تمدّن را نه با جنگ و هیاهو، بلکه با شجاعتِ بیصدا ساختند.
از همان روزهای دور، وقتی جهان هنوز پر از تردید بود، اولین صداهای مقاومت از دهان زنانی بیرون آمد که بلد بودند «ایستادن» را تبدیل کنند به یک راه و رسم. زنانی که فهمیدند گاهی بزرگترین پیروزیها، پشت درهای بستهی یک خانه شروع میشود؛ جایی که مادر، با یک نگاه، امید را به نسل بعد منتقل میکند و آینده را تغییر میدهد.
تاریخِ شجاعت را اگر دنبال کنی، همیشه یک زن در نقطهی آغازش نشسته است. زنی که کودکش را در آغوش دارد و در دلش هزار ترس خاموش. اما با همان دلِ لرزان قدمی برمیدارد که مردان را به شجاعت دعوت میکند. زنانی که یاد گرفتند چگونه از دلِ سختی، نان بسازند؛ از دل تنهایی، ایمان؛ و از دل ویرانی، زندگی.
ایستادگی زنان، همیشه شبیه مشت گرهکرده نبود. گاهی شبیه دستانی بود که خستگی را از پیشانی مردی پاک میکرد. گاهی شبیه لبخندی بود که روی تلخی روزگار سایه میانداخت. و گاهی شبیه سکوتی بود که به هزار حرف میارزید.
این ایستادگی، پشتوانه یک تمدّن شد؛ تمدّنی که روی دوش زنانی بنا شد که کسی نامشان را بر پلاک و دیوار ننوشته، اما هر سنگ این سرزمین ردّ انگشتهایشان را دارد.
شجاعتِ زنانه، همیشه در میدان نبود. گاهی در بیمارستانی خلوت که مادری برای نجات فرزندش شب را بیخواب نشست. گاهی در کلاس درسی کوچک که معلمی با حقوق کم و دلِ بزرگ، آیندهی محلهای را نجات داد. گاهی در روستایی دورافتاده که زنی با چرخ خیاطیاش زندگی چند خانواده را سرپا نگه داشت.
اینها قهرمانان بیتندیساند؛ زنانی که هیچوقت نخواستند جهان برایشان دست بزند، اما جهان بیآنها از حرکت میایستاد.
و شاید راز تمدنسازی زنان همین باشد:
آنها جهان را آرام تغییر میدهند؛ نه با شکستن، بلکه با ساختن.
نه با فریاد، بلکه با ادامه دادن.
نه با غرور، بلکه با ایمان.
امروز اگر در میان تمام شلوغیها، هنوز چیزی از «امید» و «اراده» باقی مانده، ردّش را باید در گامهای زنانی پیدا کرد که پای ثابت سختترین روزها بودند.
زنانی که فهمیدند مقاومت، فقط در برابر دشمن نیست؛ گاهی در برابر ناامیدی است، در برابر شکست است، در برابر روزهایی که زندگی بیرحمانه سخت میشود.
و آنوقت، ایستادنِ آنها یک پیروزی پنهان میشود؛ همان پیروزی آرامی که تمدّنها را زنده نگه میدارد.
این روایت، برای تمام زنانی است که شاید نامشان در هیچ کتابی نوشته نشود، اما آینده از همان نقطهای عبور خواهد کرد که آنها قد کشیدند.
برای زنانی که شجاعتشان هر روز تکرار میشود؛ در خانهها، در خیابانها، در بیمارستانها، در کلاسها، و در دل تمام لحظههایی که جهان به یک قلب مقاوم نیاز دارد.
به احترام تمام زنانی که ساختند…
ساکت، مقاوم، بیهیاهو…
و تمدّن را از نو نوشتند.





ثبت دیدگاه